18 December 2021

به حقیقت انتشار کوچک ترین سخن در یک فضای عمومی کاری است که ازسرحد بلند پروازی من بیشتر است. بی آنکه سخن مهمی به زبان آورده باشم خواهانم تا در این تاریکی بی مخاطب کلماتی چند را برای خود بازگو کنم. بعد دقیقا نمی دانم چند سال دستم بر روی لینک خورد و متوجه شدم قبلا چیزی یا چیزکی باز کرده بودم اما هیچ گاه حتی یک کلمه نیز بر آن نخش نبسته بود. اما امروز شاید کمی متفاوت است. از صبح باران باریده. دلم باز شده و حوصل کار های کوچک را دارم.
خلاصه عرض میکنم. هدف از نوشتن پاره خط هایی در اینجا منسجم کردن نوشته هاست. تاریخ نگاری شفاهی زندگی و معنا بخشیدن به چیز های کوچک است. یک دلخوشی صمیمی به اینکه وصیتی، پاره کلمه ای چیزی بعد از من مانده باشد یا بماند. این برنامه اصلی است. در مقامی پست تر شاید فیلمی یا آورده ای یا خاطره ای از تجربه زیسته ناقص، تحلیلی، شعری و هر آنچه در قاب کلمات بگنجد را می نویسم. تمام این ها به شرطی که مثل امروز حوصله ام باشد. 

26-9-1400 

تهران


دست من  درد می کند. سر من نیز هم. تباهی از سر تا ذیل من را فراگرفته است. کصافت باران است اینجا جه کسی باخود می اندیشید پایان دی ماه اینطور ت...